دلتنگیای مادرانه
سلام به عزیزدلم. خوبی یار نیومده ی من؟در چه حالی؟دلم واست تنگ شده جوجو مامان ما هرچی شرایط رو محیا میکنیم واسه اومدنت ولی جور در نمیاد منو بابا کوتاهی نکردیم ونمیکنیم. مامان تو که از اون بالا منو میبینی واسم دعا کن خیلی به دعات احتیاج دارم.امشب با باباحسین رفتم خیمه گاه ابوالفضل واسه تو وبقیه و واسه آرامش دله خودم دعا کردم . مامانی میبوسمت .واسه دیدنت بی صبرانه منتظرم ولی هروقت خدای مهربون مصلحت دونست میبینمت.شبخوش عزیزم پنجشنبه شب ساعت24:03 مورخه:6/6/94 ...
نویسنده :
مامان معصومه
23:53
خداوندا دنیای آشفته ی درونم را که تنها از نگاه تو پیداست آروم کن
یه خبر واسه خوشگل مامان وبابا
سلام عزیز مامان که هنوز نیومدی خوبی سلامتی؟بدون ما خوش میگذره .راستی مامانی خاله اعظم هم نی نی داره امروز رفته سونو فهمیده نی نی دختره.جیغ دست هورااااااااا ،میخواد اسمش رو فاطمه بزاره .راستی هنوز با دخترخاله پسرخاله هات آشنا نشدی ببخشید عجب مامانی هستم من .خب اول خاله ها اعظم ،فاطمه،لیلا،زهراوآخرش مامان معصومه.خاله اعظم یه پسر به اسم امیر علی داره 2سال و6ماهشه شیطون بلاییه واسه خودش، خاله فاطمه نگین کلاس ششم 12سالشه زهرا هم کلاس اول ،زهرا یه کم زور میگه. خاله لیلا محمدحسین رو داره که 4سالشه وبابات حسین رو خیلی دوس داره. خاله زهرا هم خدا بعد از 6سال این زینب سبزه رو دا...
نویسنده :
مامان معصومه
23:02
دلتنگی منوبابا واسه دیدن روی ماه تو
سلام عزیزم خوبی؟سلامتی.مامانی دلم برا تنگ شده نمیخوای بیای. واقعا جای خالیت رو تو خونه مشخصه وپیداس.بیا ومارو با فضولیات خوشحال کن. بابایی سلام میرسونه میگه زود تشریف بیار میخوام بهت بازی اینترنتی یاد بدم خخخخخخ. از دست بابات.میدونی مامانی بابات از سرکار که میاد یا داره بازی clash of clansمیکنه یا داره فیلم نگاه میکنه.راستی مامانی ما اومدیم بوشهر زندگی میکنیم. یادته که گفتم کنگان بودیم،اونجا تسویه کرد الان تو شرکت پخش هستش خداروشکر راضی هستیم. خب اگه دیر بهت پیام دادم منو ببخش جیگرم. قول میدم هرجمعه بیام و واست بنویسم. دوستتتتتتت داررررررییم هواااااارهوااااااار. روز بخیر مامانی جمعه.1393.12.1اسفند ساعت15:1...
نویسنده :
مامان معصومه
15:02
بیوگرافی مامان معصومه وباباحسین
خوشگلم هنوز نیومده ولی امیدواریم بیاد
سلام عزیز دل منو بابا امیدوارم حالت خوب باشه الان اینو که داریم برات مینویسیم تو هنوز نیومدی خیلی دوست داریم زودتر بیای و منو بابا رو از تنهایی در بیاری. انشالله 1393/9/3 شب دوشنبه ساعت 20:00 ...
نویسنده :
مامان معصومه
20:01